جزجز را همیشه به یاد داشته باشید

بهترین مطالب و عکس ها را از jezjez دریافت خواهید کرد

جزجز را همیشه به یاد داشته باشید

بهترین مطالب و عکس ها را از jezjez دریافت خواهید کرد

داستان بسیار زیبا از اعتماد به خدا

وزی دختر جوانی در چمنزاری قدم می‌زد و پروانه‌ای را لابه‌لای بوته‌ی خاری گرفتار دید. او با دقت زیاد پروانه را رها کرد و پروانه پرواز کرد و سپس بازگشت و تبدیل به یک پری زیبا شد و به دختر گفت: به خاطر مهربانیت هر آرزویی که داشته باشی برآورده خواهم کرد.

دخترک لحظاتی فکر کرد و گفت: می‌خواهم شاد باشم. پری سرش را جلو آورد و در گوش دختر چیزی گفت و بعد ناپدید شد.

موقعی که دختر بزرگ شد در آن سرزمین کسی شادتر از او وجود نداشت. هرگاه کسی از او درباره‌ی راز شادی‌اش سؤال می‌پرسید، لبخند می‌زد و می‌گفت:

من فقط به حرف پری خوب و مهربان گوش کردم.
 

بقیه در ادامه مطلب .....

موقعی که پیر شد همسایه‌ها می‌ترسیدند او بمیرد و با مرگش راز شگفت‌انگیز شادی نیز با او دفن شود. آن‌ها به او التماس می‌کردند: تو را به خدا به ما بگو پری به تو چه گفت:

به نظر شما پری به دختر چه گفته بود؟

پیرزن دوست‌داشتنی فقط لبخند زد و گفت: او به من گفت

اصلاً مهم نیست آدم‌ها که باشند و چقدر سعادتمند به نظر برسند، آن‌ها هر که باشند به من نیاز دارند!

واقعیت وجود انسان چیزی فراتر از تصورات ذهن بشر است. زمانی‌که خداوند انسان را خلق می‌کرد، به فکر تفریح یا سرگرمی خود نبود. بلکه انسان را برای هدف بسیار بالایی خلق کرد.

ما با کم شمردن خود علاوه بر این‌که خود را در غم و غصه فرو می‌بریم حتی به خداوندی که انسان را آفرید و او را بالاترین مخلوق خود نام‌گذاری کرد بی‌احترامی می‌کنیم، فقط کافیه تا ما هم به حرف پری گوش کنیم:

مهم نیست چه کسی هستی، کجا هستی، ثروت داری، از نظر دیگران مهمی، مهم نیست اطرافیان شما چه کسانی باشند، دکتر، مهندس، فقیر یا غنی فقط یک چیز مهم است:

دیگران هر که باشند به من نیاز دارند.

فقط اینگونه با ایمان داشتن به این‌که خداوند ما را برای هدفی معین و بزرگ آفریده شاید بتوانیم قدر نعمت بزرگ الهی (زندگی) را بدانیم و این تنها راه رسیدن به آن هدف بزرگ است.

با امید به این‌که همیشه شاد شاد شاد باشید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد